هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

۸۲ مطلب با موضوع «اشعار نیمایی من» ثبت شده است

باز بر رُخسارِ رنجورِ خیالم طرحِ لبخندیست

از گمانی دیرپا، تصویرِ موهومی

رو به من آورده امّیدِ بهاری تازه را چندیست

سال هاست

بر کرانه ی سکوت

پای دشتِ انتظار

نبشِ کوچه ی صبوری و دعا،.. نشسته ام

سال هاست

محضِ اشتیاقِ پَر گشودنت به بازگشت

کنجِ بالِ هر پرنده ی مهاجری،.. دخیل بسته ام

 

 

از جاده های بی نشان و دوردست و سرد

ای حک شده بر یادِ من،.. برگرد

باران گرفته است

باز از حضورِ ابر

گلدانِ ذوقِ زندگی ام جان گرفته است

راه را بسته کسی بر نفَسم انگاری

منم و فکرِ تو و بیداری

 

راه، از نیمه گذشت

و چه از، این بهتر

که به پایانِ سفر نزدیکم

من که در جنبشِِ بیهودگی ام غوطه ورم

من که در عرصه ی خورشید، شبی تاریکم