سال هاست
بر کرانه ی سکوت
پای دشتِ انتظار
نبشِ کوچه ی صبوری و دعا،.. نشسته ام
سال هاست
محضِ اشتیاقِ پَر گشودنت به بازگشت
کنجِ بالِ هر پرنده ی مهاجری،.. دخیل بسته ام
سال هاست
جای تو،.. پُرم از آفتاب و آسمان و آب
از مسیرِ شوقِ چشم هام می چکد
سال هاست، قطره قطره، انتظار،.. بی حساب
با خیالِ بودنت
هر سپیده، خانه های شهر را طواف کرده ام
من، تمامِ سال های رفته را به پای تو
لحظه لحظه لحظه اعتکاف کرده ام
من چه کرده ام بگو
من چه کرده ام که رفته ای بدون گفتگو
گرچه انتهای فصل طاقتم هنوز نیست
منتظر نشسته ام که بشنوم
مَرغزارِ مهربانی ات دچار چیست؟
گوش کن!
در تواضعِ بنفشِ شاخه های تُردِ بید
وصفِ عشق جاری است
گوش کن!
خانه بی تو غمکده
کوچه بی تو صحنِ سُرخِ سوگواری است
من تو را به پای وعده ای نکاشتم،.. شبیه تو
من تو را از آشیان، نرانده ام به صد فریب
هیچ لحظه ای نخواندمت، مگر به بانگِ نرم
هیچ گونه ای نبوده ام کنار تو،.. مگر نجیب
پس چرا سکوتِ تو به سینه چنگ می زند؟
پس چرا چنین دچارِ اِستحاله ام؟
پس چرا نمی رسی به زخم های من؟
من که گفته اند، زن
من که گفته اند، یک جراحتِ هزار ساله ام!
سال هاست
انتظار می کشم تو را در این عذاب
سرد و خالی ام شبیه یک حباب
سال هاست
رفته بختِ من کنارِ بوته ای به خواب
۱۳۹۵