هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

اگرچه در پیِ مروارید

هنوز در خَمِ یک رودم

به سمتِ گمشده ام یک عمر

چه راه ها که نپِیمودم

 

چه راه ها که پس از نیمه

چه جاده ها که پس از پایان

نه سمتِ اَمنِ جهان می رفت

نه می رسید به مقصودم

 

به هر مسیر که تن دادم،

به پوچ های پس از هر پیچ،

تمامِ عمر به غیر از هیچ-

به هر اُمید نَیَفزودم

 

جهانِ با جریان، همدست

کمر به قتلِ اُمیدم بست

به رستگاریِ اقیانوس-

نشد مساحتِ محدودم

 

چه دست ها که در این بَلوا

به هم زدند زلالم را

برای صیدِ من و؛ ماهی-

از آب های گُل-آلودم

 

دوای ناخوشیِ بختم

نبود این دلِ سرسختم

خبر رسید نمی خواهد-

مرا مُعالجِِ موعودم

 

کنار آمدم اما با-

نصیبِ کوچکم از دنیا

به هرچه کمتر از اینها هم-

نوشته اند که خُشنودم!

 

به اتّفاق، تَبَر می شد

جهان و هرچه در آن جمع است

نه آدمی، که به این دنیا-

اگر درخت آمده بودم

 

نظرات  (۱)

  • مهدی فعله‌ گری
  • احسنت.

    پاسخ:
    سپاسگزارم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">