هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

 

باز هم در بغل گرفته مرا

بازوانِ نحیفِ تنهایی

قصد دارم دوباره بنویسم

غزلی با ردیفِ تنهایی

 

کسی آمد کمی مرا فهمید

کسی از نهرِ نور آبم داد

هرکسی بخشی از مرا پُر کرد

نشد اما حریفِ تنهایی

 

سرِ من روی شانه های کسی

نامِ من در ترانه های کسی

دلِ تنگم ولی لمیده، ببین

روی دوشِ لطیفِ تنهایی

 

راه و رسمِ زُمُختِ عالَم را

چه به اِدراکِ زخم خورده ی من

هیچ قالب، ببین تُهی نشده  ست

پشتِ رنجِ خفیفِ تنهایی

 

دعوتم کن به گوشه ی دنجت

دلخوشم کن به عطرِ نارنجت

بغلم کن مگر رها شوم از

فکرهای کثیف؛.. تنهایی!

 

 

نظرات  (۵)

خیلی عالی بود :)

از خوندنش لذت بردم. ممنونم

پاسخ:
ممنون
بزرگوارید

درود بر بانوی گرامی

زیبا نگاشتید.

پاسخ:
درود برادر بزرگوار
سپاسگزارم از نظر لطف و همراهی تان
  • شادان شهرو بختیاری
  • بسیار زیبا و روان

    لب مریزاد

    و

    درود بر شما شاعر 

    پاسخ:
    سپاسگزارم استاد ارجمند
    نظر لطف شماست

  • سپیده طالبی
  • سلام بانوی گرامی
    غزلی زیبا و به زبان روز خواندم
    که غمی دلنشین داشت

     

    درودتان باد و
    در پناه حق باشید

    پاسخ:
    سلام بانوی بزرگوار
    سپاس از بذل مهرتان 
    برقرار باشید به مهر
    در پناه یردان
  • فاطمه حیدری (رضوان)
  • سلام و عرض احترام

    سرود هایتان زیباست و به دل می نشیند

    پیروز باشید

    پاسخ:
    سلام دوست عزیز
    سپاس از مهر حضور و نظرتان
    برقرار باشید به مهر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">