گُل از گُلت نشکفت از دوباره دیدن ها
نگو که آمده فصلِ به سر رسیدن ها
نگو که با تبر و تیغ و تیشه همدستی
که ریشه کَن بشود در تنم تپیدن ها
تو و سکوت؟.. نه هرگز!.. به هم نمی آیید
بگو، که باز شود عقده ی شنیدن ها
بگو،.. بهانه نیاور،.. گناهْ در این بود:
به جای شانه ی من، در خودت چکیدن ها
چه تُرشرو شده ای در،.. لباسِ لیمویی!
خدا کند برسد در تو فصلِ چیدن ها
خدا کند که ببخشی به انعطاف، مرا
که دستهای تو باشد تهِ خمیدن ها
به بار هم ننشست انعطاف، می دانم
گذشت فرصت و خلوت، به لبْ گَزیدن ها
تو پایِ رویشِ حسَّم،.. تمامْ قدْ ماندی
منم که دیر رسیدم،.. به قدْ کشیدن ها
هوای رابطه دیگر بد است، حق با توست
گذشت نوبتِ با هم سبُکْ پریدن ها
برو که پیچکِ دستانِ من نخواهد یافت
مسیرِ دارِ تو را،.. با همه، دویدن ها