با گریه خالی می شوم از التماسی تلخ
پُر می شوم از حجمِ سنگینِ هراسی تلخ
روی نگاهت چشم می بندم، مبادا در
منشورِ چشمانت ببینم انعکاسی تلخ
می ترسم از احساسِ پاکم دور باشی، دور
می ترسم از من رد شوی با اقتباسی تلخ
من زخمیِ برداشتهای سطحیِ شهرم
مجروحم از آوارِ سنگینِ قصاصی تلخ
تو نیمی از یک سیب و من آن نیمه ی دیگر
در منطقِ کورِ جهان اما جناسی تلخ
تو آسمانی، من زمینی پرت و دلگیرم
هر لحظه می خشکم در اندوهِ قیاسی تلخ
خط می کشم بر احتمالاتی که مردودند
ذهنِ مرا پُر می کند راهِ خلاصی تلخ
این شاهرگ، این تیغ، این پایانِ تلخی ها
شاید بگیرد مرگم از دنیا تقاصی تلخ