با گریه خالی می شوم از التماسی تلخ
پُر می شوم از حجمِ سنگینِ هراسی تلخ
روی نگاهت چشم می بندم، مبادا باز
در گویِ چشمانت ببینم انعکاسی تلخ
تو نیمی از یک سیب و من،.. گفتند "اهریمن"!
ما هر دو از جنسِ همیم اما جناسی تلخ!
گفتند من خاکم تو اَبری، فرق تا این حد!
دشتِ دلم خشکید از فرطِ قیاسی تلخ
من یک زنم! یک قصه ی بی قهرمان!؛ اینجا-
هر روز می سازند از "زن" اقتباسی تلخ
من زخمیِ برداشتهای سطحیِ شهرم
قبل از جنایت می کُشد من را قصاصی تلخ
خط می کِشم بر احتمالاتی که مردودند
ذهنِ مرا پُر می کند راهِ خلاصی تلخ
این شاهرگ، این تیغ، این پایانِ تلخی ها
شاید بگیرد مرگم از هستی، تقاصی تلخ
