هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرزو» ثبت شده است

اگرچه در پیِ مروارید

هنوز در خَمِ یک رودم

به سمتِ گمشده ام یک عمر

چه راه ها که نپِیمودم

 

چه راه ها که پس از نیمه

چه جاده ها که پس از پایان

نه سمتِ اَمنِ جهان می رفت

نه می رسید به مقصودم

آرزوهایمان زمانی بر باد رفتند، که آنها را به قاصدک ها سپردیم

و رویاهایمان هنگامی نقش بر آب شدند، که وقت بافتنشان در ابرها سیر کردیم

ما چه مردمی بودیم

به باد تکیه کردیم

و به سراب دل سپردیم!

 

97/3/5

 

اگر به روی نگاهم دری ببندی، باز

تو از دریچه ی قلبم هنوز پیدایی

 

که با تو عطرم و از قید و بند آزادم؛

اگر بهانه تو باشی خوش است رسوایی