گفتند بهار، پشتِ تنْ پوشِ تو است
باشد که به خَتمِ این زمستان برسیم
آغازِ بهشت، از بَر و دوشِ تو است
با هم بشود به رستگاران برسیم
گفتند که از خِطّه ی شیرازی، پس
با این منِ تبریز، نخواهی جوشید
سهراب سُرود: "آسمان مال من است"
تا از پسِ "هر کجا" به کیهان برسیم
پژمرده تر از همیشه اش، بی گُل وبرگ
این رابطه را به خویش می خوانَد مرگ
تا گُل بدمد دوباره بر پیکرِ عشق
یک بار بیا به دردِ گُلدان برسیم
تا غُدّه ی غصه های من آب شود
تا قلبِ تو از دوباره بی تاب شود
تجویز شدی که مرگ را پس بزنم
مُزمن تر از این بیا به درمان برسیم
بر پهنه ی آسمان من، چون ماهی
پیدا شده ای از پسِ هر گمراهی
با این منِ گُم-راه بیا تا گاهی
با هم به حسابِ هر خیابان برسیم
گفتند که ما شیشه و سنگیم، اما..
گفتند که مهتاب و پلنگیم، اما..
با هم همه جا بیا بجنگیم، اما..
نگذار برای هم به پایان برسیم