هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

 

باید سری به روی بدن باشد

تا دارِتان مناسبِ من باشد

 

وقتی دهانِ واژه پر از خون است

این سر چگونه سایه ی تن باشد

 

گفتی بیان که حقِ مُسلّم نیست

شرحش اگر به عهده ی زن باشد

 

باشد، قبول،.. پیشِ شما مفت است

حرفی که خواستی قدغن باشد

 

خارج بزن، به سازِ تو می رقصم

حتی اگر به سبکِ کهن باشد

 

اصلا ببین!.. همیشه دلم می خواست

سلّاخِ بنده، موزیسین باشد

 

من آن زنم، زنی که مقدّر شد

نیلوفرش میانِ لجن باشد

 

از باتلاقِ چشمِ تو می افتد

بادی که در خیالِ گَوَن باشد

 

حلاجی ام کن، آه..، نمی خواهم

خونم حرامِ تشت و لگن باشد

 

حلاجی ام کنید،.. ولی لطفا
تشریحِ من درونِ کفن باشد

 

من یک زنم! برای تو بد می شد

مرگم، سقوط زیرِ تِرَن باشد

 

حالا که سر به دارِ توام بگذار

خونم، حلالِ حقّ سخن باشد

 

 

نظرات  (۲)

  • شادان شهرو بختیاری
  • سلام  مهربانو

    هم اندیشمندانه بود و هم اعتراضی

    درود بسیار

    پاسخ:
    سلام استاد مهربان
    ممنون از لطف شما
    محبت دارید

    سلام دو تا بیتی که با من یک زنم! شروع شد خیلی خوب بودن. خدا قوت

    پاسخ:
    سلام
    نظر لطف شماست
    سپاسگزارم

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">