من به آغوشِ تو محتاج ترینم
دور از آن چترِ دل انگیز
زیستن قاصدِ مرگ است
شانه ات پهنه ی مهر است و پناهم
غیرِ آن مأمنِ خوش، هیچ کجا نیست پناهی
مأمنم در شبِ بی تو
خلوتی با دلِ پرشورِ قلم خورده ی برگ است
بی تو و شانه ی تو می چکد از ثانیه هایم نمِ غصّه
بی حضورت گُلِ من نغمه ی بغضم
راویِ زمزمه های
دلِ پر دردِ تگرگ است