هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

درونِ شهرِ خاطرم

در عمقِ بیکرانِ یادهایِ شب

به کوچه ی سلامِ سبزِ اوّلت که می رسم

نگاهِ ماتِ شیشه ها

به حُرمتِ تلألوِ حضورِ ما

پر از زلالِ آسمان

غرقِ ستاره می شود

 

چشمه ی چشمهایِ من

از گُسَلِ شانه ی تو می گذرد

می رَود از خاطرِ آزرده ی من،... تلخی ها

قلبِ مکدّرم ببین

دوباره غرقِ خواهشِ

عشقِ دوباره می شود

 

با همه دلگیریِ من

سادگی ات برده دلِ خامِ مرا

چون به تو می اندیشم،... می بینم

مهرِ تو بر تنِ دلم

خوب قواره می شود

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">