هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

شرارِ خاطراتِ تو

در ابتدایِ ظلمِ بی زوالِ شب

گشاده پلکِ خویش را

به حفره های خسته ی نگاهِ من

 

در اضطرابِ فصلِ سردِ بی کسی

نشسته رعشه های بی امانِ درد

درونِ گیجگاهِ من

 

ببین که غوطه می خورم

شبیه قایقی در اشک های خویش

درونِ وقفه ای که گم شدی تو از

میانِ دستهای بیگناهِ من

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">