هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

زندگی چیست؟ بگو

پیشِ آن سنگِ دلت

زندگی جز مَحَکی نیست، بگو

 

پیش من، اما نه!

زندگی جزر و مدیست

هدیه ی ماه ترین زاویه ی چشمانت

زندگی پیچشِ گلبرگِ تنِ زارِ من است

در حصارِ وزشِ طوفانت

 

زندگی پیشِ دلم

غوطه در رودِ پریشانی هاست

صحنه ی متّصلِ زایشِ رنج

زجرِ پیوسته ی ویرانی هاست

 

زندگی مزمزه ی دلهره ها

گَسیِ ذائقه در خوردنِ سیبی کال است

رسمِ سوزنده ی نشخوارِ حقایق در کام

زهرِ نوشیدنِ یک جرعه هَوَس

زندگی عاقبتِ ثانیه ای اِهمالست

 

پیشِ این خسته ترین!

زندگی عرصه ی قِی کردنِ شدّت هاییست

که در اندیشه ی آزرده ی من مدفون است

زیرِ دندانِ دلم مزمزه ی خاطره ها

طعمِ نان در خون است

زندگی لذّتِ جان کندنِ تدریجیِ هر روزِ مرا در کامش

به جهان مدیون است

 

زندگی هق هقِ بی خاتمه بر بالشِ تنهایی هاست

کوریِ پنجره ها

سازِ پر سرزنشِ زنجره ها

وقفه ی کشتنِ زیبایی هاست

 

زندگی خنده ی پوشالیِ لبهای من است

زیستن در نظرِ من، منِ بی نام و نشان

کنجِ این دنجِ نمور

غبطه بر خفتنِ بی دغدغه در سردیِ گور

مرگ، آزادیِ دنیایِ من است

تا زمان شعر بلندی و جهان قافیه اش

زندگی قافیه منهایِ من است

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">