بر تلخی ام نخند
حسرت نمی خورم، که نشد کامِ تشنه را
سیراب سازم از
معجونِ بودنت
دنیا اگرچه جانِ منِ بی دفاع را
با هر حقیقتش
انبارِ زهر کرد
گاهی تأمّلی کن و بر اسبِ نخوتت
آرام تر بتاز
آرام تر بتاز که دنیایِ بی وفا
در کینه، بی نظیر
در سُخره، یکّه است
روزی به رسمِ تلافی به اشکِ تو
بی اعتنا و سرد
لبخند می زند