دیگر انتظار نمی کشم...
وقتی چشمانم کاسه ایست
که از همه چیز پُر است
الٌا زندگی...
پرسیدم: از چه جور زنی خوشت میاد؟
چشماش و تنگ کرد و گفت: از همه زن ها
با تعجعب نگاش کردم و گفتم: مگه میشه؟ بالاخره هر کسی یه ایده آل هایی داره
جواب داد: زن کالا یا روش یا بخشی از زندگی نیست که بخوام براش ایده آل در نظر بگیرم
پرسیدم: پس تعریفت از زن چیه؟
همونطور که به پشتی صندلیش تکیه داده بود به سمتم چرخید و گفت: زن خود زندگیه، خود منه. زن نباشه منم نیستم
متن کامل در ادامه ی مطلب