هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اندیشه» ثبت شده است

به چراغ های خاموشتان می خندم

که تیره-بختیِ من

از روشن-بینیِ هولناکی است

که قواره ی چشم هایتان نمی شود

می نویسم

به تو می اندیشم

واژه ها در سرم رژه می روند

و این شروع یک جنگ است

میان عقل و دل!

مثل سیبی که سرخی اش دلبر،.. دلش اما قلمروِ کِرم است

مثل هر کس که آشنامان بود،.. در حقیقت ولی غریبه-پرست

یا سبُک مغزهای کانفوُرمیست،.. تابعِ بادهای بالادست

جشنِ بالماسکه بود زندگی ات،.. ازدحامِ نقاب پشتِ نقاب