هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غمگین» ثبت شده است

دیگر انتظار نمی کشم...

وقتی چشمانم کاسه ایست

که از همه چیز پُر است

الٌا زندگی...

 

گفت: چرا انقدر دور چشمات سیاه شده.. گود افتاده؟

گفتم: نه!.. خیال می کنی

گفت: نه، خیال نمی کنم.

و از اونجا که همیشه باید حرفش رو به کرسی می نشوند، بازوم و گرفت و من رو کِشوند جلوی آینه و گفت: بیا خودت ببین تا باور کنی من خیال نمی کنم

دو تایی زُل زدیم به چشمای من توی آینه. هاله ی سیاهی که دور چشمام بود داد میزد حق با اونه...

 

متن کامل در ادامه مطلب

یادش بخیر آن روزها...

آن روزها که بینِ ما هیچ چیز نبود

جز نگاه هایی که هرکدام،.. یک کتاب نه...

یک کتابخانه حرف داشت!