هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

یادم نمی رود!

از چشمِ مهربانِ تو باید،.. که چشم شُست

خلوت نشین شد و در فقرِ بودنت

خود را میانِ قلبِ هزاران غریبه جُست

 

یادم نمی رود!

یادت نباشم و هر شامِ تیره را

بی ماهِ رویِ تو

روشن به سر کنم

تن پوشِ کهنه ی این غصه را شبی

دور از خیالِ تو از تن درآوَرَم

از این رکودِ سرد

سمتی سفر کنم

یادم نمی رود که به دور از تَخیُّلت

در کوچه های کوچ

در یک خیالِ پریشان و پرت و پوچ

محضِ رهایی ات این جانِ خسته را

از تن به در کنم


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">