هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

وقتی تو می آیی

من مَحوِ لحنِ گرم و گیرایت

مَسحورِ آن چشمانِ معصومِ تو می گردم

آن وقت تاریکی

در نورِ چشمت رنگ می بازد

هر سادگی با طرحِ زیبایش

در ذهنِ پاکی هایِ من، افسانه می سازد

 

وقتی تو می آیی

فرسنگ ها آنسوتر از رویا

آسان حقیقت می شود، در سایه ی مِهرت

تا بی نهایت،.. در جَوارم عشق می ماند

غرقِ هیاهو می شود،.. این مانده در خلوت

 

وقتی تو می آیی

دل می بُرم از شهرِ تنهایی

پُر می شود دنیایِ من، از آشتی،.. از عشق

پُر می شوم از ذوق و زیبایی

با من بمان انگیزه ی بودن

دنیا پر از لطف است

وقتی تو می آیی


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">