هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

هزارتوی خیال

اگر شاعری نمی دانی، دست کم یک شعر دلنشین باش!

آرام، بی صدا

در تنگنایِ پیچ و خمِ درّه ی زمان

چون رود، جاری ام

دستی مرا به سوی حادثه ها سوق می دهد

دلخسته ام ولی

آهسته و صبور

از شِکوه عاری ام

 

می دانم این فراز و نشیب،.. آن پیچ و تابها

پایانِ راه نیست

کو آیه ای که رخنه در اندیشه ام کند؟

این مقصدِ بعید

تعبیرِ یک عذاب

تصویرِ دلخراشِ دلی بی پناه نیست

 

با من بگو خدا!

آن ناکجا کجاست؟

فرجامِ کهنه ای،.. که مرا انتظار می کشد

آن انتها که مرا می خواند از درون

دریای بیکرانِ پاکی و نور است، یا همان

مردابِ راکدی که چشمه ی روحی غریب را

تا دشتِ نیستی

نالان و زار می کشد!


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">